Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-04-29@14:54:41 GMT

کم پوشی مدرن، آزادی پوشش و چند پرسش فمنیستی

تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۳۱۷۴۴۶

عصر ایران؛ پیام غیاثی* (یادداشت میهمان) - نحوه پوشش زنان در سپهر عمومی دهه هاست که نه تنها در ایران بلکه در بخش بزرگی از دنیا محل مناقشه بوده، جدل ها و کارزارهای متنوعی حول آن شکل گرفته و موضوع گشت ارشاد در ایران نیز از اخیرترین آنها هستند. این همه هیاهو دقیقا بر سر چیست؟ ستون و محور اصلی در این مناقشات کدام است؟ حق آزادی پوشش؟ مبارزات رهایی بخش و ضد استبدادی؟ یا موضوع ظریف تری در کار است؟

 اساسا چرا امروز، دست کم در غرب و به گواه موزه ها و موسسه های معتبرِ مُد دنیا ، افراد نسبت به چند نسل پیش از خود، لباس کمتری به تن می کنند؟ در عین حال که کم پوشی طی یک سده گذشته، دست کم در غرب، زنان و مردان را هر دو تحت تاثیر قرار داده است، اما زنان، باز به گواه موزه ها و موسسه های معتبر مُد دنیا1، به طرز قابل توجه تری مُلَوَن پوش تر و یا کم پوش تر از مردان‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چرا؟

نوعی مُلَوَن پوشی و کم پوشیِ همه جا حاضر و فراگیر که صرفا نگاهی گذرا به فیلم های تلویزیونی و سینمایی، شبکه های تلویزیونیِ مُد ساز و موسیقی محور، رویدادهای مطرح هنری و سینمایی و یا حتی رصد اجمالی خیابان های پایتخت های غربی نیز به خوبی موید آن است.

این میل انسان غربی طی بویژه یک صد سال گذشته برای حرکت به سمت کمینه کردن پوشش (کم پوشی) در کدام چهارچوب مفهومی قابل درک است؟ این مناقشۀ پربسامد اساسا بر سر چیست؟ کم پوشی، در کُنه خود، چه کارکردی دارد؟ کم پوشی مدرن را چگونه می توان تبیین کرد؟ 

مقدمتا به پاسخ های معمول به سوالات بالا پرداخته و اجمالا دقتِ هر یک از پاسخ ها در پرداختن به محرک اصلی برای کم پوشی مدرن را بررسی می کنیم.
در ادامه، و از زاویه ای انتقادی، به لایه های زیرینِ موضوع نزدیک می شویم و پرسش هایی، ذیل سه سر فصل، جهت تامل با مخاطب طرح می کنیم. در ابتدا لازم است اشاره و تاکید شود که کم پوشی و پوشش هایی که به نحوی نمایان گر شمرده می شوند، در متن پیش رو مترادف گرفته شده اند.

به عبارتی، یک طیف معنایی فراخ از "کم پوشی" مراد شده است: از طراحی های به نحوی نمایان کننده، تَنگ و بدن نما تا حجم کمتری از پوشش. مضافا، متعلق اصلی این بحث، کم پوشی در عرصه های عمومی و نیمه عمومی ست. برای پرهیز از پیچیدگی های احتمالی، نخست در فضای عمومی غرب سیر می کنیم و در انتها نیز گریزی به فضای عمومی ایران می زنیم.   

1. پوشش، محدودیت در عملکرد به همراه دارد
در برخی مشاغل و فعالیت ها استفاده از پوشش نا مناسب می تواند منجر به افت عملکرد شود. از همین رو، در بسیاری از مشاغل، برای افزایش عملکرد و همچنین ایمنی، لباس کار مناسب طراحی شده است. لباس هایی که از قضا در بیشتر موارد بجای کمتر بودن بیشترند، گشاد طراحی شده اند و نمایان گر نیستند. با این وجود، احتمالا یک مثال شاخص از کم پوشیِ عملکرد افزا، با ورود زنان به بازارهای صنعتی و نیمه صنعتی طی صد سال گذشته رقم خورده است. حضور زنان در چنین محیط هایی ملزومات جدیدی داشت و تغییر پوشش آنها از لباس های چند لایۀ سنتی به لباس های تک لایه و کمتر می تواند یکی از آنها باشد. 

با این حال آیا با همین خط استدلالی، می توان انواع پوشش هایی که امروزه به برهنگی نزدیک ند را نیز تبیین کرد؟ آیا گزینه جایگزین برای پوششی که اصطلاحا دست و پا گیر است و احیانا عملکرد را کاهش می دهد، حداقل ترین پوشش ممکن است؟ در محیط های عمومی - که عملکرد به معنی رایج در محیط کار مطرح نیست - چطور؟ کم پوشی مورد بحث در این نوشتار اساسا تا چه حد به افزایش عملکرد مربوط است؟ 

به عنوان مثال، استاندارد فعلی المپیک برای پوشش زنان در والیبال ساحلی نسبت به پوشش مردان بسیار نمایان گرتر است. آیا این حد از کم پوشی، تمهیدی برای بیشینه کردن عملکرد زنان والیبالیست است؟ آیا لباس هایی کمی پوشیده تر، تنها عملکرد زنان والیبالیست را تحت تاثیر قرار می دهد و روی مردان والیبالیست با شورت ورزشی بلند و گشاد تاثیری ندارد؟ آیا زنان والیبالیست نروژ که در المپیک 2020 توکیو از شورت های ورزشی کمی پوشیده تری استفاده کردند و بابت آن جریمه شدند از تاثیر آن بر عملکرد شان در زمین بازی بی اطلاع بودند؟ اگر چنین نیست، دلیل این کم پوشی چیست و چه کارکردی دارد؟

پوشش به مثابه سرکوبگر عملکرد، ممکن است بتواند کم پوشی (آن هم نه به معنای مورد بحث در این نوشتار) در برخی محیط های کاری یا ورزشی بسیار نادر را توضیح دهد ولی با این وجود آشکارا چهارچوب مفهومی مناسبی برای توضیح کم پوشی هایی از جنس المپیک توکیو و یا به طور کلی کم پوشی مدرن در عرصه های عمومی نیست. 

2. پوشش کمتر، راحت تر است
این استدلال در وهله اول منطقی به نظر می رسد. به عنوان مثال در مناطقی با شرایط آب و هوایی گرم، کم پوشی می تواند راهی برای تطابق زیستی با محیط اطراف و یا نوعی سَبُک سازی در حرکت باشد. هر چند به عنوان مثال نگاهی اجمالی به پوشش سنتی ساکنان نقاط گرمسیر ایران در جنوب و همچنین دیگر ساکنان حاشیه خلیج فارس، با لباس های گشاد (گردش هوا و خنک سازی) و بلند (محافظت در برابر خورشید) - چنین الگویی را نشان نمی دهد.

در هر صورت، حتی با وجود چنین کارکردی، چنین نوعی از کم پوشی به طبع از دایره پرسش محوری این جستار خارج است و ارتباطی به کم پوشی مدرن ندارد. با این وجود، چند سوال مهم به قوت خود باقی ست. چرا در چنین محیط هایی و یا مواردی، همچنان زنان از مردان به مراتب کم پوش ترند و الگوهای رایج مُد به قوت خود باقی اند؟

همچنین، چرا الگوی این کم پوشی در فصول و مناطق سرد نیز ادامه پیدا می کند؟ آیا زنان در برابر گرما کم تحمل تر و نسبت به سرما مقاوم ترند؟ اگر چنین نیست، چگونه می توان کم پوشی زنان (طیف معنایی فراخ) نسبت به مردان در تمام فصول سال را توضیح داد؟ چه کارکردی می توان برای این کم پوشیِ همیشگی و همه جا حاضر قائل شد؟ 

3. پوشش کمتر یک دستاورد فناورانه است 
پیشرفت های علمی طی 100 سال گذشته بسیار چشمگیر اند. پیشرفت هایی که در حوزه پوشاک نیز ریزش کرده و انواع پارچه های سبک، ضد آب، ضد سرما و امثالهم نیز از جمله نمونه های شاخص آن هستند. به عبارتی کم پوشی انسان مدرن تا حدی نتیجه منطقی چنین پیشرفت هایی ست. با این وجود سوالات فوق الذکر همچنان به قوت خود باقی اند. به عنوان مثال الگوهای پوشش زنان و مردان در صنعت سینما و یا پوشش ستاره های سینمایی روی فرش قرمز اسکار چه نسبتی با پیشرفت های فناورانه در حوزه پوشاک دارد؟    

4. پوشش من، حق من است
این پاسخ نیز مستقل از این که ادعایی درست یا نادرست باشد، اساسا از پاسخ به سوال اصلی که چرایی کم پوشی در سپهر عمومی ست شانه خالی می کند و از کنار آن می گذرد. به عبارتی، حتی با پذیرفتن این گزاره که "فرد محق است در مورد پوشش خود راسا و مستقلا تصمیم بگیرد" همچنان نمی توان متوجه شد که چرا الگویی که غالبا زنان برای حضور در محیط های عمومی و نیمه عمومی انتخاب می کنند، کم پوشی ست. مگر این که این الگوی رفتاری را کاملا تصادفی (random) تلقی کنیم که به تبع  با مختار بودن فاعل در تضاد است. 

5. کم پوشی، یک برساخته رسانه ای ست
در پرداختن به این استدلال به چند نکته می توان اشاره کرد. نخست این که، کم پوشی امری نیست که اساسا با حضور رسانه های تصویری مدرن (تلویزیون و شبکه های اجتماعی) آغاز شده باشد. بخش قابل توجهی از هنر غرب (شامل نقاشی، مجسمه سازی و عکاسی) در سده نوزدهم، و تا پیش از اختراع رسانه های امروزی، معطوف به برهنه نمایی ست. سنت هنری ای که تا چند سده پیش از آن به هیچ عنوان چنین رونقی نداشت و رگه هایی از این برهنه نمایی را تنها در نقاشی های روحانی کلیسا (با یک کارکرد الاهیاتی) و یا در دوران فرهنگ و هنر باستان می شد یافت . 

مضافا، در عین حال که نمی توان نقش رسانه در شکل گیری الگوهای فکری و رفتاری را نادیده گرفت، با این وجود به سختی می توان با قائل شدنِ یک هویت مستقل و منفک از جامعه برای رسانه، یک فاعلیت تمام عیار برای آن متصور شد و کم پوشی را تماما یک برساخته و الگوی تحمیلی رسانه ای دانست.

گو اینکه گردانندگانِ رسانه ها در غرب از جایی خارج از غرب برای مخاطب غربی تولید محتوا و آن را تحمیل می کنند. حتی با در نظر گرفتن نقش سرمایه و قائل بودن به "دستور کار سرمایه داری" نیز همچنان این سوال باقی ست که کدام پیام و نرم افزار فکری ست که مخابره آن توسط رسانه اصطلاحا به دل مخاطب نشسته، کم پوشی را مقبول کرده و مخاطب را همراه می کند.

آیا رسانه مستقل از مخاطب قادر به مخابره هرگونه پیام و جا انداختن آن در ذهن اوست؟ به عبارتی، سخت افزارِ رسانه های تصویری باید بر یک نرم افزارِ مفهومی استوار شود. این نرم افزار مفهومی برای توضیح کم پوشی چیست؟ عقبه فکری-تاریخیِ کم پوشی در غرب از کجا نشئت می گیرد؟ به عبارتی آن دریای فکری و معرفتی که ماهیِ کم پوشی در آن غوطه ور است چیست؟   


6. کم پوشی یک برساخته مردسالارانه است
این استدلال نیز با پیش فرضِ لذت مردان از کم پوشیِ زنان، مستقل از این که "لذت دیده شدن" را به کل نادیده می گیرد و در عین حال مانند بسیاری از تحلیل های ایدئولوژی زده پاسخی ساده و کلی برای کم و بیش تمام اتفاقات تو در توی تاریخی دارد،

با دست کم یک سوال جدی روبروست: اگر بپذیریم که روند تحولات از قرن نوزدهم تا قرن بیست و یکم به سمت افول مردسالاری بوده است، چگونه می توان رواج کم پوشی را توضیح داد؟ چرا همزمان با افول مردسالاری، کم پوشی به امر رایجی تبدیل شده است؟ آیا کم پوشی برای زنان از هرگونه نفع یا لذتی خالی ست؟
 
تا به اینجا به اغلبِ پاسخ های معمول به سوال "چرا کم پوشی؟" پرداختیم. در ادامه مختصرا به یک پاسخ کمتر معمول اشاره می کنیم. 


7. کم پوشی، ابزاری برای لذتِ بیشینه
بر اساس این استدلال، تبیین کم پوشی مدرن بدون جانمایی آن در بستر زلزله های فکری دوران رنسانس و "عصر روشنگری" اساسا غیر ممکن و هرگونه تلاشی خارج از این چهارچوب رهزن، سطحی، عقیم و نافرجام است. در پی رنسانس اروپایی، انسان غربی (شامل مرد و زن هر دو) پس از فراز و فرودهای متناوب نهایتا دچار نوعی انقطاع فکری از سنت کلیسایی-مسیحی خود (و ارزش های آن) شد.

این انقطاع در عین حال که در جوامع مختلف غربی ظهور و بروز و شدت و حدت متفاوتی داشت اما کم و بیش در سفر از یک سنت "آن دنیایی" به یک سنت "این دنیایی" هم سو و هم نوا بود. انسان غربی که تا پیش از این، داستان زندگی را تماما و دفتر به دفتر در محضر عالم قدسی می فهمید و روایت می کرد و لذایذش از جنس لذایذ مشروط به ارزش های مسیحی بود اکنون با افول قدرت کلیسا و در خلاء این نظام فکری خود را تام الاختیار می یافت.

انسانی که تا پیش از این عموما خود را مفسر این دنیا در پرتو ارزش های مسیحی می دانست، اینک سودای تصرف همه جانبه در سر می پروراند و از همه مهمتر، تصرف در ارزش ها. تصرفی که به مرور تا مغز استخوان ارزش های مسیحی نیز پیش رفت. انسان غربیِ پسا رنسانس نه تنها به قدرت فناورانه و معرفتی خود غره بود که سودای زدودن ارزش های "قدیم" و در انداختن طرحی تماما نو در ارزش های روزمره اجتماعی نیز در سر داشت.

یک انسان-محوری مطلق که عرصه هنر نیز به یکی از بهترین بسترها برای رصد پیشروی ها و همچنین مقاومت ها در برابر آن در متن جامعه غربی تبدیل شد و به ظهور مکاتب مختلف هنری انجامید. اکنون پرداختن به "این دنیا" فارغ از "آن دنیا" جایز بود و سنجه های آن دنیایی به عنوان راهنمای اعمال و قیودِ انواع لذت ها، کم کم رنگ می باختند. عصر اصالت لذت آغاز شده بود. 


پرداختن به تن نیز طبیعتا یکی از لذت های مجاز بود. لذتی که دیگر نه تنها خود را محصور به دیوارهای فیزیکی حوزه خصوصی نمی دید و هر آن مسند جدیدی برای فتح می یافت بلکه دیوارهای معناییِ قدیم نیز به مرور برایش فرو ریختند. از به تصویر کشیدن مناظر، روابط و مناسبات زن و مرد در نقاشی، عکاسی، سینما و تئاتر گرفته تا متونِ ترانه ها و انواع اجراهای هنری.

جنس جدیدی از لذت، با قید و بندهایی کمینه، ذره ذره در حال ریشه دواندن بود. پیشرفت های فناورانه، مانند لوازم بهداشتی و قرص های ضد بارداری، نیز مرز های جدیدتری گشودند ("انقلاب جنسی" دهه هفتاد میلادی در غرب): از روابط کوتاه و متعدد گرفته تا روابط چند جانبه. طی دهه های اخیر، روابط درون جنسی نیز به روابط بینا جنسی افزوده شده است.

در چنین شرایطی صحبت از انعکاس تمام قد "اصالت لذت" در نحوه پوشش و صنعت طراحی پوشاک دیگر حقیقتا مثال بسیار پیش پا افتاده ای خواهد بود. اصالت لذتی که مانند آبِ دریا چنان فراگیر، همه جا حاضر و در برگیرنده است که عموما برای غوطه ورانِ در آن نامرئی می نماید: "ماهیان ندیده غیر از آب، پرس پرسان ز هم که آب کجاست (مولوی)".       


از طرفی، به موازات این سفر فکری، انسان غربی (دست کم در زمینه پوشش و لذت های تنی)، به مرور و تا حد ممکن شانه های خود را از زیر بار "تکالیف" خالی و خود را در آغوش "حقوق" کاملا رها می کرد. انسانی محق، بریِّ از تکلیف و لذت دوست. انباشت عظیم ثروت در جوامع غربی نیز طی یک صد سال گذشته امکان این لذت جویی را بیش از پیش مهیا کرده است.    


مختصرا، دربرگیرنده ترین چتر مفهومی برای تبیین کم پوشی مدرن، به رسمیت شناخته شدن و اصالت یافتن لذت در سپهر عمومی و دال مرکزی آن نیز فائقه حق بر تکلیف است. یک چتر مفهومی گسترده که تقریبا از توضیح هیچ یک از انواع کم پوشی های مدرن در سپهر عمومی وا نمی ماند. 


حال اگر با توجه به سفر استدلالی بالا، بپذیریم که بن مایه اصلی کم پوشی مدرن بیشینه کردن لذت است، سوالات انتقادی مهمی برای گفتگو قابل طرح است که در زیر به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم. 


آیا کم پوشی قابل نقد است؟
یکی از پیش نیاز های ورود به چنین گفتگویی واقف بودن به این مساله است که در مواجهه با آن دسته از اهالی غرب که توضیح آن مختصرا در بالا رفت، استدلالات درون دینی توفیق چندانی نخواهند داشت.

با این وجود، کماکان می توان با این انسانِ تا حدی عرفی شده و غیر باورمند نیز وارد یک تعامل و تضارب فکری شد و با طرح استدلالاتِ حتی صرفا عرفی، سوالاتی برای گفتگو در میان گذاشت. در ادامه بدون ارائه پاسخ هایی مستقیم، به پرسش های بعضا تاکیدیِ طرح شده بسنده و آنها را در قالب سه دسته پرسش مطرح می کنیم.  


سوال اول: آیا می توان برای کم پوشی مدرن تبعاتی منطقی قائل شد؟
آیا می توان از یک سو فاعلانه و فعالانه با کم پوشی، در راستای بیشینه کردنِ "لذتِ دیده شدن" گام برداشت و از دیگر سو "لذتِ دیدن" را محدود یا محکوم کرد؟ آیا حضور در عرصه عمومی و دیده شدن اموری از هم قابل تفکیک اند؟ آیا اساسا وجه تمایز سپهر عمومی و خصوصی چیزی جز در معرض دید بودن است؟ آیا می توان بود و دیده نشد؟

آیا دیده شدن از تبعات منطقیِ بودن در سپهر عمومی نیست؟ با این اوصاف، آیا می توان برای نگاه های عمومی خط و نشان تعیین و آن ها را به نگاه های مجاز و نگاه های غیر مجاز تقسیم بندی کرد؟ چنین خط و نشانی تا چه حد امکان اعمال دارد؟ به عبارتی آیا می توان کم پوشید و از تبعات منطقی و طبیعی آن، دیده شدن، شانه خالی کرد؟

آیا می توان کم پوشید، از دیده شدن توسط مخاطبانِ مقبول لذت برد و دیده شدن توسط مخاطبانِ نامقبول را محکوم کرد؟ آیا برای کم پوشی می توان تبعات منطقی دیگری نیز متصور شد؟


سوال دوم: ابزارهای رقابت در محیط های کاری تا چه اندازه جنسیت بردارند؟
مواجهه زنان و مردان در محیط های کاری به شکل و گستردگی امروزی، تاریخا امر بسیار جدیدی ست. با توجه به این موضوع، آیا در اکثر محیط های کاری که لذت دیده شدن و دیدن به معنای مورد بحث در این نوشتار موضوعیت یا اولویتی ندارند، می توان برای کم پوشی، در ادامۀ ابزار بیشینه کننده لذت، اساسا کارکرد دیگری نیز متصور شد؟

آیا کم پوشی می تواند بر "مختصات کاری" و یا "مختصات رقابتی" تاثیرگذار باشد؟ آیا این تاثیرات و تبعات (از دید شخص کم پوش و مخاطبانش) خوشایندند یا ناخوشایند؟ آیا اساسا می توان تبعاتی ناخوشایند و در عین حال منطقی برای کم پوشی قائل شد؟ آیا می توان از تبعات خوشایندِ کم پوشی در محیط کار استفاده بیشینه کرد و تبعات ناخوشایند آن را به کل منکر شد؟

آیا زنان می توانند از ابزار کم پوشی به عنوان بیشینه کننده لذت، بهره های عامدانه یا غیر عامدانه ببرند؟ مردان چطور؟ آیا مردان نیز مجازند با استفاده از ابزارهای در اختیار، بهره های عامدانه یا غیر عامدانه ببرند؟ به عنوان مثال در هیاهوی #می_تو در غرب، آیا می توان در کنار دیگر عوامل، نقشی نیز برای کم پوشی زنان قائل بود؟

اساسا زنان تا چه حد حاضر یا موفق شده اند با ورود به بازار کار مدرن، از ابزارهای اصطلاحا زنانه ای که سنتا در اختیار داشته اند دست بکشند؟ آیا چنین کاری اساسا شدنی ست؟ آیا می توان آگاهانه یا ناآگاهانه از این ابزارهای سنتی به عنوان "ابزارهای کمکی" بهره جست؟ سوالات فوق را عینا می توان در مورد آرایش کردن نیز پرسید. سوال درست تر را شاید باید به این شکل طرح کرد: اساسا تا چه حد و تا کجا می توان مناسبات زن و مرد را از جذابیت های طبیعی و غریزی فی مابین تهی کرد؟    


سوال سوم: آیا "پوشش مسوولانه" ترکیبی غیر مدرن است؟
اساسا انسان از چه هنگام "مدرن" شد؟ کدام یک وجهِ مدرن انسان جدید است؟ انسان آزاد یا انسان مسوول؟ آیا انسانِ آزادِ مسوول تعبیر صحیح تری از وجه مدرنِ انسان جدید نیست یا نباید باشد؟ رفتار انسانِ آزادِ مسوول در قبال پوشش خود چگونه است؟ چنین انسانی در قبال پوشش خود چه مسوولیتی احساس می کند؟ آیا انسان مدرن می تواند آزادانه (خالی از هر قید و بند) بپوشد و مسوولیتی نپذیرد؟ با این اوصاف، چگونه می توان غیر مسوولانه پوشید و در عین حال مدرن بود؟

  
کم پوشی در ایران

سفر استدلالی بالا تا چه حد در مورد جامعه ایرانی مدخلیت دارد؟ آیا جنس مساله کم پوشی در ایران از جنس ریشه های غربی آن که در بالا رفت متفاوت است؟ 

در اصطکاک فرهنگی-سیاسی موجود در ایران بر سر مساله پوشش، از آنجایی که یکی از طرفین - با ریشه های فرهنگی-اجتماعی قابل ملاحظه - از حمایت بخش پر انگیزه و قدرتمندی از ساختار سیاسی برخوردار و قادر به اعمال قوه قهریه است، اساسا موضوع در سطح و پوستۀ رویی و نمایانِ خود متوقف شده، مجال عمیق شدن نیافته و رنگ و بوی سیاسی، اعمالِ دستوری و یا مقاومت-در-مقابل-اجبار گرفته است.

به عبارتی، اجباری بودن حجاب (مستقل از قابل دفاع بودن یا نبودن آن) باعث شده است روند جهانی کم پوشی در گرد و غبار مجادلاتِ اجتماعی-سیاسی بر سر حجاب اجباری اساسا گُم و یا نادیده گرفته شود حال آنکه در لایه های عمیق تر، دال مرکزی این اصطکاک در ایران نیز به رسمیت شناختن یا نشناختن اصالت لذت در سپهر عمومی و زور آزمایی "حق" و "تکلیف" است و نیروهای اجتماعی مخالف و موافق نیز معالا بر سر همین بحث کانونی بر سر جدال اند. 

بخش قابل ملاحظه ای از ایرانِ امروز، در یک نگاه و کنکاش غیر هنجاری، در فرآیند عرفی شدن و سفر از یک سنت "آن دنیایی" به یک سنت "این دنیایی" با غربِ قرنِ نوزدهم و بیستم هم داستان و هم بسامد است. به عبارتی اگر اعمال قانونی حجاب نیز متوقف شود، اصطکاکِ "پوشش مناسب" تا مدت ها در واحدهای کوچک و بزرگ اجتماعی زیر پوست جامعه ایرانی ادامه حیات داده و پرسش محوری آن حد و مرزهای مجاز لذت در سپهر عمومی خواهد بود. 

در این رویارویی و مواجهۀ پر تلاطم، بهترین اتفاق شاید، تولد یک ترکیب بومی و درون جوش از دل اصطکاک های فرهنگی-سیاسی بر سر موضوع پوشش در ایران باشد. ترکیبی که به ریشه های معرفتی کم پوشی در غرب و تبعات آن مشرف است و در عین حال به روز است، با مناسبات جدید زنان و مردان که به مراتب بیش از گذشته با یکدیگر در ارتباطند سازگار است، از تجربه غرب آموخته و مولدانه و خلاقانه از متن جامعه ایرانی روییده است. یک تجربه ایرانی. 

*  دانش آموخته علوم اجتماعی

[1] FIT (Fashion Institute of Technology): State University of New York: Fashion History Timeline: www.fashionhistory.fitnyc.edu

[2] از تحریم صورت گری تا صورت گری عریان – مینا محمدی وکیل و حسن بلخاری قهی – نشریه هنرهای زیبا-هنرهای تجسمی – دوره 19، شماره 2، تابستان 1393

 

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: سپهر عمومی عنوان مثال چگونه می توان محیط های کاری زنان و مردان سپهر عمومی برای کم پوشی عین حال آیا می توان انسان غربی کم پوشی کم پوشی اصالت لذت سال گذشته کم پوش رسانه ها دیده شدن تا چه حد پاسخ ها آن دنیا ارزش ها قائل شد دست کم همه جا یک سنت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۱۷۴۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زرشناس: عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است

‌به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، شهریار زرشناس استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ با حضور در برنامه گفتگوی ویژه شبکه خبر  و  ابراهیم متقی کارشناس مسائل بین‌الملل در ارتباط تلفنی درباره  اعتراضات دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا و اروپا در حمایت از غزه  گفتگو کردند.

 مقدمه: خیزش ضدصهیونیستی دانشجویی در آمریکا به ۶۰ دانشگاه و البته مؤسسه آموزشی در سایه خشونت کم سابقه پلیس رسیده و تاکنون دست‌کم ۶۰۰ دانشجو و استاد دانشگاه بازداشت شدند. 

سؤال: خیزش ضدصهیونیستی در دانشگا‌ه‌های آمریکا، مؤسسات آموزش عالی و حالا هم که استرالیا، آلمان، فرانسه و بسیاری کشور‌های دیگر اروپایی علت این جنبش اعتراضی دانشجویان در حمایت از فلسطین و غزه چیست؟
شهریار زرشناس؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی: من گمان می‌کنم برای بررسی این پدیده باید دو علت را، یکی علت درازمدت و یکی علت کوتاه مدت را توجه قرار دهیم. من این پدیده را صرفاً یک رویداد سیاسی که مثلاً فقط حاصل از تحریک شدن وجدان عمومی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی باشد نمی‌بینم، این را فراتر می‌بینم، یعنی اگر بیاییم نگاه کنیم در خصوص رویداد‌هایی که در شاید یک دهه اخیر و کمی بیشتر رخ می‌دهد و بعد به آن علت درازمدت و کوتاه‌مدت نگاه کنیم، بیش از ۱۰ سال است که روند عمومی سیاست و آن ساختار سیاست لیبرالی که مبتنی بر اتمیسم اجتماعی و مبتنی بر یک نظام حزبی و حرکت در ذیل مفهوم جامعه مدنی بر مبنای خواست‌های اجتماعی در چارچوب یک نظام پارلمان‌تالیستی است، بیش از ۱۰ سال است شاید حدود ۱۵ سال است که این روند جاذبه و قدرت بسیج خود را از دست داده، این حرف را من نمی‌زنم، فیلسوفانی مثل ژان ژاک رانسیر و بعضی از غربی‌ها می‌زنند و یک دوگانه‌ای را خود رسانه‌های غربی هراسان ایجاد کردند در این خصوص که می‌گویند پدیده‌ای ورای مرز‌های معمول سیاست لیبرال که آنها آن را پوپولیسم می‌نامند، حالا من در بحثم صحبت نمی‌کنم چقدر درست است یا غلط است، آنها این را می‌گویند. یک چنین روندی شروع شده، بعد جلوتر می‌آییم می‌بینیم که در همین دو سال اخیر رویدادی مثل جنگ اوکراین را داریم و نتایجی که این جنگ ایجاد کرده، تبعاتی که دارد، تغییراتی که در ساختار نظام بین‌المللی ایجاد می‌کند، قبل‌تر از آن و همچنین در ادامه آن، روی افول هژمونیک نظام جهانی و بعد آن فضای واگرایی که در رأس نظام جهانی ایجاد می‌شود که فرصت عجیبی دارد برای دولت‌های استقلال طلب و ملت‌ها ایجاد می‌کند. در ادامه آن باز دوباره می‌آییم جلو؛ رویداد هفت اکتبر سال گذشته، بعد رویداد عملیات ایران؛ اینها را که کنار هم نگاه می‌کنیم می‌بینیم که به تعبیر یک نویسنده‌ای که می‌گفت باد‌ها خبر از تغییر فصل می‌دهند، ما احساس می‌کنیم انگار یک اتفاقی پیش می‌آید که این اتفاق فراتر از صرف مرز‌های سیاسی است. من حتی حرکت دانشجویان را که ما می‌گوییم سبقه ضدصهیونیستی، ولی روایت صهیونیستی؛ وجه اصلی هویت عالم غرب مدرن است. وقتی شما روایت صهیونیستی را مورد حمله قرار می‌دهید در واقع دارید وجه بنیادین هویتی عالم غرب مدرن و وجه تمدنی را دارید مورد حمله قرار می‌دهید.

سؤال: این را در شعار‌هایی که دانشجویان در این جنبش اعتراضی در دانشگاه‌های مختلف هم سر می‌دهند می‌توانیم ببینیم.
زرشناس: بله، کاملاً، حتی شعار مرگ بر آمریکا، اصلاً من سویه را می‌خواهم بگویم، بعد ببینید دو اتفاق؛ یک اتفاق این است که ترکیب دو عامل است؛ یکی این است که عالم غرب مدرن، این یک بحث فلسفه- تاریخی است. عالم غرب مدرن از اواخر قرن نوزدهم وارد دوران بحران انحطاط خود شده، این را من نمی‌گویم؛ این را نیچه می‌گوید، با زبان دیگری توین‌بی می‌گوید، با زبان دیگری اِشپَینلِر می‌گوید، با یک روایتی لِوُفِر می‌گوید، یک روایت دیگری مارتین هایدِگِر می‌گوید، با یک بیان دیگری فوکو می‌گوید؛ این یک بحث عمومی است که عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده، وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد یعنی مدرنیته دارد کم کم قدرت اقناعی خود را از دست می‌دهد، مدرنیته دارد، از همه مهم‌تر وجه هژمونیک خود را از دست می‌دهد و این سیطره هژمونیک آن دارد خرق می‌شود، بعد  این عامل بلندمدت است که اساساً نزدیک صد سال است که پیش می‌آید. علاوه بر آن یک عامل کوتاه‌مدت هم هست و آن این است که سیاست‌های سه چهار دهه اخیر نئولیبرالی در نظام سرمایه‌داری بین‌المللی هم در آمریکا، هم در کشور‌های اروپایی و همچنین کشور‌های شبه مدرن وابسته به آنها یا غیر از آن در واقع نوعی بحران اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده که همین مسأله هم دوباره قدرت اقناعی و جاذبه مدل گفتار مدرنیته را از بین برده یا کم‌رنگ کرده و نظام رسانه‌ای اینها را هم در بسیج کردن، صورت بندی و نوعی تحمیق کردن دچار مشکل کرده است. این یک اتفاق موجب می‌شود که اگر تا کنون این مجموعه سیطره هژمونیک مدرنیته می‌توانست نوعی وجدان تحمیق ایجاد کند، یعنی وجدان اخلاقی انسانی جامعه را تحمیق و غیرفعال کند، حالا، چون این سیطره خرق می‌شود این دچار روزنه‌هایی در خود می‌شود، نمی‌گویم به طور کامل از بین رفته، دارد دچار روزنه‌هایی می‌شود، بنابراین یک نوع وجدانی که تا به حال سرکوب می‌شد، یک نوع وجدان بیدار اجتماعی، اعتراضی کم‌کم دارد میدان پیدا می‌کند و فعال می‌شود. من گمان می‌کنم حتی اگر این بار این جنبش مهار شود و احتمال که خواهد شد، هر چند به سختی، باز هم ما شاهد نمونه‌هایی خواهیم بود؛ حرکت و رویداد‌هایی که اینها مایه‌های دیسکورسیک و تمدنی دارند، یعنی دارند یک نوع گفتارسازی و آلترناتیوسازی می‌کنند، ممکن است وجه ایجابی آنها اصلاً پررنگ نباشد، چون ما در یک دوران گذار تاریخی به سر می‌بریم، اما نکته مهم این است که دارند حکایت می‌کنند که مدرنیته آن قدرت اقناعی خود را دارد از دست می‌دهد.

سؤال: ناظر بر تعبیری که به کار بردید، سؤال بپرسم؛ وجدان بیدار اجتماعی حالا در این رویداد را بررسی کنیم، اما نظام آمریکا تلاش می‌کند که صدای این وجدان بیدار اجتماعی شنیده نشود در این اجتماع ضدصهیونیستی، علت این تلاش چیست؟
زرشناس: می‌خواهد آن چه که رخ می‌دهد تحریف کند، اگر اینها بپذیرند که نوعی وجدان بیداری بلند شده که دارد خرق می‌کند، هرچند نه تام و تمام و تا حدودی خرق می‌کند سیطره هژمونی مدرنیته و عالم مدرن را؛ این یک معنا دارد و معنای آن این است که نشان می‌دهد مدرنیته دارد توان خود را از دست می‌دهد و دوران گذار و زمستانش فرارسیده. وقتی ما بحث فلسفه- تاریخی از ورود عالم غرب مدرن به دوران بحران و انحطاط می‌کنیم، چه می‌گوییم؟ می‌گوییم یک عالم و تمدنی دارد وارد زمستانش می‌شود. عوالم تاریخی و تمدن‌ها مثل انسان‌ها هستند، یک لحظه‌ای به دنیا می‌آیند، دوران تکوین، کودکی و جوانی دارند، دوران نُضج پیدا می‌کنند و یک زمانی هم می‌رسد که در سرازیری حرکت در مسیر قهقرا قرار می‌گیرند. عالم غرب مدرن از منظر فلسفه- تاریخ، در رنسانس به دنیا آمده، اتفاقاً در همان رنسانس، سودا‌های شدید صهیونیستی دارد. در همان رنسانس به دنبال تأسیس نظام جهانی است. وعده نظام جهانی می‌دهد، می‌خواهد آن را محقق کند با محوریت آموزه‌های صهیونیستی. از قرن هجدهم به بعد که دوران روشنگری است، از منظر فلسفه- تاریخ، دوران نضج اینهاست، اینها این را عملیاتی می‌کنند و در هیأت نظام جهانی کاملاً به وجود می‌آورند.

 عالم غرب مدرن وارد بحران شده است 

زرشناس:  این نظام جهانی یک ساختاری از کشور‌هایی که خود را ارباب دنیا می‌دانند و جهان را غارت می‌کردند، نیروی کار مردم را استثمار می‌کردند، منابع طبیعی را غارت می‌کردند و کشور‌ها را به بازار مصرف بدل می‌کردند، چنین وضعی ایجاد می‌کند و از اواخر قرن ۱۹، بنا بر آن چه که ما در نزد خود فیلسوفان غربی می‌بینیم، نیچه می‌گوید، ِاشپَنگلر می‌گوید، توین‌بی می‌گوید، فوکو می‌گوید، هایدگر می‌گوید، زیمل می‌گوید که این عالم غرب مدرن دارد وارد بحران خود می‌شود. دارد پاییز و فراتر از آن زمستانش فرارسیده. این زمستان وقتی فرامی‌رسد یکی از مؤلفه‌هایش این است؛ قدرت اقناعی ضعیف می‌شود و چاقو دسته خود را می‌برد. الان چیزی که ما می‌بینیم این است؛ در متن دانشگاه‌های آمریکا که کانون تولید دیسکورس‌های تحمیق‌گر هستند به منظور این که مقوم تداوم حیات عالم غرب مدرن و تمدن آمریکایی ذیل این باشند، ما شاهد این هستیم که عنصر بنیادین آن که روح این عالم را دارد، روح عنصر مقوم آن است، یعنی وجه صهیونیستی مدرنیته، چون اگر راجع به مدرنیته صحبت کنیم، مدرنیته؛ سنتزی است از یونانیت و یهودیت؛ منتها یهودیت صهیونیستی. این عنصر دارد مورد حمله قرار می‌گیرد، این خیلی نکته مهمی است، یعنی سابقه جنبش‌های دانشجویی را در امریکا و اروپا ببینید، جنبش‌های دانشجویی قبلی یا وجه دیسکورسیک ندارند یا اگر دارند نهایتاً مثل مه ۱۹۶۸ به دنبال  این هستند که تلقی مدرن لیبرالی از آزادی را به حوزه‌های بیشتری گسترش دهند که نتیجه اش شد، انقلاب جنسی دوم آمریکا و اروپا. این نتیجه جنبش ۱۹۶۸ است، این انتهای آن اعتراض است. اعتراض اجتماعی آنها هم؛ اعتراض به این است که چرا سرباز آمریکایی مثلاً در جنگ ویتنام کشته می‌شود؟ یعنی اعتراض به خود اصل نظام جهانی نیست، اعتراض به عناصر ساختاری و هویتی مدرنیته نیست، این‌جا اعتراض؛ عنصر و رکن اصلی ساختاری هویت مدرنیته را مورد حمله قرار می‌دهد.

سؤال: ابراهیم متقی؛ کارشناس مسائل سیاسی و بین‌الملل هم به جمع ما اضافه شدند با آقای زرشناس راجع به تلاش نظام آمریکا برای این که صدای این تجمع ضد صهیونیستی شنیده نشود، صحبت می‌کردیم، اما در کنار آن صحبت کنیم به ورود خشونت‌آمیز پلیس در این سطح که می‌توانیم بگوییم در جامعه نخبگانی و دانشگاهی آمریکا و اروپا، این سطح از ورود خشونت‌بار، کم‌سابقه است و در کنار آن اشاره‌ای کنیم به اظهار نظر وزارت امورخارجه آمریکا که اشاره‌ای نکرده به دستگیری دانشجویان و اساتید و اشاره کرده که در کشورش دموکراسی وجود دارد؟
متقی: از آقای زر شناس عزیز  تشکر می‌کنم که نکات بسیار دقیقی را در تبیین بحران معنا در جهان غرب ارائه داده‌اند این یک واقعیت جدیدی هستش که تحت تاثیر موج‌های انقلاب تکنولوژیک قرار دارد وقتی که ما صحبت از جامعه شبکه‌ای می‌کنیم وقتی که دگرگونی‌های ابزاری و تکنولوژیک را آثارش را در محیط اجتماعی می‌بینیم در اون شرایط و فضا به این جمع بندی می‌رسیم که یک هویت جدیدی در برابر آن شکل‌بندی‌های مسلط هنجاری در سیاست بین الملل و جامعه امریکا و جهان غرب دارد شکل می‌گیرد که اون فضایی هستش که حاشیه دارد یواش یواش قدرت پیدا می‌کند همونجوری که من حماس را و حزب الله را و گروه‌های مقاومت در عراق و یمن را به نوعی نشانه‌های ظهور حاشیه و باز تولید قدرت حاشیه می‌دانم طبیعی است که این وضعیت در مورد جهان غرب هم وجود دارد یعنی اینکه حاشیه هم در حاشیه نظام بین الملل معنا پیدا می‌کند و هم در خود جهان غرب و نظام سرمایه داری حاشیه می‌تواند خودش را بازتولید کند واقعیت این هستش که نیرو‌های اجتماعی در هر دوران تاریخی درصدد بر می‌آیند تا هویت خودشان را منعکس کنند، اما احتیاج به یک موضوع دارند احتیاج به یک سوژه دارند احتیاج به یک بهانه دارند برای اینکه اعتراض خودشان را نسبت به ساختار بیان بکنند و امروز من فکر می‌کنم در همه جهان و به ویژه در امریکا و بسیاری از کشور‌های اروپایی نسل‌کشی اسرائیل تبدیل شده به یک موضوع اعتراضی گروه‌های اجتماعی گروه‌های عدالت‌طلب، جوانان، دانشجویان بسیاری از این نشانه‌ها در سال هزار و نهصد و شصت و هشت هم وجود داشت بسیاری از این نشانه‌ها در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار و هفتاد و پنج در امریکا هم وجود داشت بسیاری از این نشانه‌ها را ما در فضای جنبش‌های ضد وال‌استریت هم می‌بینیم بنابراین یک نوع گرایش ضد ساختاری در خود جهان غرب وجود دارد که دارد نشان می‌دهد با نظم فعلی با اون اقتدار و هژمانی موجود سرمایه‌داری و جهان غرب هماهنگی چندانی ندارد و البته معتقد عجب ورود کند.

سوال: آقای زرشناس ما یک ورود کم‌سابقه پلیس را می‌بینیم در آمریکا ضمن اینکه این کشور‌ها مدعیان حقوق بشر و آزادی بیان هم هستند؟
زرشناس:  ببینید امریکا زمانی که بنیان‌گذاری شد می‌دانید حاصل جنگ‌ها استقلال بود که از سال هزار و هفتصد و  هفتاد و شش تا هزار و هفتصد هشتاد و سه میلادی انجام شد و  جنگ‌های استقلال که شروع شد و امریکا تاسیس شدقانون اساسی که توسط اون گروه طیفی از دولتمردان اغلب فراماسون و طرف‌دار سرمایه داری که این‌ها پدران بنیان‌گذار می‌نامند که نوشته شد یک اصل متمم یک متمم اصل اول دارد که اون متمم درو اقع تاکید بر آزادی بیان است ببینید دقت بفرمایید لیبرالیزم که ایدئولوژی محوری است که جامعه امریکا اصلاً دولت ایالات متحده آمریکا را بنیان‌گذاری کرد و در سه صورت مختلف لیبرال کلاسیک و لیبرالیزم حالا ارشادی و شبه سوسیال دموکراتیک و اخیراً نئو لیبرالیسم دارد اداره می‌کند این کشور را و جهان سرمایه‌داری را شعار محوری اش ادعای بحث آزادی است و اصلاً جدیدا اونچیزی را که اصل می‌گیرده این نگاه کنید متفکران غربی خود متفکران غربی مثل کسانی مثلاً تئودور آدورنو که کتاب دیالکتیک روشنگری را نوشتند می‌گفتند آن سوی عقل روشنگری آن سوی مدعا‌های آزادی یعنی می‌گفتند روشنگری دارد می‌گوید خردگرایی در حالی‌که یعنی مدرنیته درحالی‌که بی‌خردی را آورده می‌گوید آزادی در حالی که استبداد را اعمال کرده می‌گوید تصویر روشن علمی از جهان درحالی‌که مجموعه‌ای از خرافه‌های جهان را ترویج می‌کند آن سوی خرد مدرن خرد ابزاری مدرن خرد سرکوبگر مدرن که خرد نیست خرد واقعی نیست آن سویش اون چیزی است که موریس بلانشو بهش می‌گوید اشاره به سادیسم، می‌گوید ذات این امر سرکوبگری و خشونت ذات مدرنیته اونچیزی که دارد مدرنیته را اداره می‌کند و جامعه امریکا را اینجور موارد که پیش می‌آید این خودش را نشان می‌دهد شما در مورد ورود پلیس ببینید ما تو خود ایران هم سابقه داریم در دورانی که به هر حال دولت تحت سیطره امریکا تو ایران حکومت می‌کرد سه بار پلیس و ارتش وارد فضای دانشگاه شدند یکی در واقع در آذر هزار و سیصد سی و دو بود یکی در بهمن هزار و سیصد چهل ارتش شرط باز فرستاد یکی هم در سیزده آبان سال پنجاه و هفت در امریکا شما نگاه بکنید این دانشجو‌ها نه کسی را کشتند نه به کسی حمله کردند،  نه سطل آشغالی سوزاندند نه شیشه‌ای شکستند نه درختی قطع کرده‌اند نه با کسی دعوا کردند این‌ها فقط تجمع کرده بودند آن هم در درون دانشگاه چه دلیلی دارد که پلیس این شکلی ارتش این شکلی مرز‌ها را در نوردد و وارد دانشگاه شود، آن باطن سرکوبگر استبدادی لیبرالیزم است که ویترین خودش را  به آزادی می‌بنند.

سوال: آقای متقی الان می‌بینیم که پلیس در آمریکا از هر ابزاری برای سرکوب دانشجویان دارای استفاده می‌کند خود دانشجویان اعلام می‌کنند که این برخورد دولت آمریکا نشانه نبود دموکراسی و آزادی بیان در این کشور هستش ولی ما اظهار نظر‌های مختلف مقامات آمریکایی از جمله وزیر امور خارجه آمریکا را که می‌بینیم بدون اینکه اشاره کند به هیچ دستگیری از اساتید و دانشجویان می‌گوید ما در کشورمان آزادی بیان داریم در کنارش رئیس مجلس به نمایندگان این کشور هشدار می‌دهد اگر دانشجویان تظاهرات خودشان ادامه بدهند گارد ملی را برای سرکوب اعزام می‌کنند؟
متقی:  نگاه کنید دوتا موضوع بسیار جدی وجود دارد نکته اول اینکه هرگاه امریکایی‌ها صحبت از دموکراسی می‌کنند شما بدانید این مفهوم دموکراسی در سیاست  عملی یعنی خشونت هر موقع  صحبت از حقوق بشر می‌کنند این به مفهوم کنش معطوف به جنگ است هر گاه صحبت از عدالت می‌کنند تلاش برای تثبیت ایجاد ساختار طبقاتی است بنابراین این واقعیت یک نوع ادبیاتی است که در ساختار سیاسی تو امریکا و جود دارد در دوران‌های مختلف تاریخی هم باز تولید شده در فضای امریکا مراجع ذی قدرت در اختیار صهیونیست‌ها است شما در نظر بگیرید هالیوود، اقتصاد، بورس، بانکداری، اتاق‌های فکری که تولید اندیشه راهبردی می‌کنند خوب تمامی موارد و مراکز و مراجع  نگاهشان یک نگاه حمایتی از اسراییل است،  اسراییل در فضای نسل کشی قرار گرفته این نسل کشی  اگر امریکایی‌ها اجازه بدهند که این اندیشه ارائه بشود این اندیشه در فضای اجتماعی امریکا باز تولید بشود شما مطمئن باشید قابلیت این دیگر وجود ندارد که خواسته باشند موضوع را جمع کنند یعنی در اون شرایط یک جو ضد اسرائیل به وجود می‌آید که در آن جو ضداسرائیلی مجلس سنا و نمایندگان دیگر قادر نخواهند بود تا بیست و یک میلیارد دلار برای سه سال آینده هزینه‌های مربوط به تسهیلات و کمبود بودجه را برای اسرائیلی‌ها تامین تحمیل کنند بنابراین پشت این خشونت یک معادله قدرت و نهاد‌های قدرت وجود دارد که اون‌ها نقش نیابتی را  در ارتباط با اسرائیل ایفا می‌کند بحثی است که دو نظریه پرداز روابط بین‌الملل به این موضوع اشاره داشتند.

سوال: آقای زرشناس به رسانه‌ها اشاره کردند بر خلاف همه مقاطع زمانی مختلف که رسانه‌ها در اختیار منافع غرب بودند در این دوره و در تجمع دانشجویی دانشگاه‌های آمریکا می‌بینیم که بازتابی از رفتار‌های متناقض غرب در حقوق بشر و آزادی بیان هستند؟
زرشناس: می‌گویم دقیقاً به همین دلیل هست، چون عرض کردم، چون سیطره هژمونی که مدرنیته دارد خلق می‌شود حداقل به صورت موردی این مسئله قدرت اقناعی مدرنیته را، چون کاهش داده بنابراین نظام رسانه‌ای هم که بر پایه این سیطره هژمونی بنا شده و مقوم آن بوده و نماینده اون بوده خوب طبیعی  است که آن هم کارایی خودش را دارد از دست می‌دهد خیلی امر واضحی هستش یعنی ببینید آن چیزی که قوام می‌داد قدرت می‌داد و موجب می‌شد که نظام رسانه‌ای بتواند عمل کند اون شرایطی بود که شرایط  هژمونی بود که نظام جهانی ایجاد کرده بود و مدرنیته، چون حاکم بود و ظرفیت  اقناعی داشت ساختار رسانه‌ای اش هم می‌توانست این امر را پیش می‌برد همچون که ساختار سیاسی اش پیش می‌برد ساختار سیاست معمولش هم چنان نظام دانشگاهی اش پیش می‌برد و حوزه‌های دیگر، اما وقتی که کلاً مدرنیته متزلزل می‌شود عالم غرب مدرن وارد دوران انحطاطش می شود چیزی آن چیزی پیش می‌آید که خود فیلسوف فرانسوی که خودش حالا در مجموع غرب مدرن تعلق دارد و دریافته بود و می‌گوید سوژه متزلزل سوژه زخمی اون نامی است که بر بشر مدرن و اومانیسم گذاشته این وضع وقتی پیش می‌آید خوب  نشان می‌دهد این نتیجه‌اش این است که با تضعیف قدرت اقناعی مدرنیته ساختار رسانه‌ای این نظام هم قدرت اقناعی اش را  از دست می‌دهد ضعیف می‌شود و از قضا سرکنجبین صفرا فزود این اینجوری می‌شود این علتش این هستش و ما از اینها از این به بعد بیش از اینها شاهد خواهیم بود یعنی ما از این به بعد بیش از این شاهد خواهیم بود که این سیطره هژمونی جا‌های مختلف خلق خواهد شد روزنه‌ها ایجاد خواهد شد همان‌گونه که در نظام جهانی فضا به سمت واگرایی رفت و فرصت برای دولت‌ها استقلال‌طلب مثل دولت ایران فراهم شده  فرصت برای ملت‌ها دارد فراهم می‌شود همان‌گونه که توازن بین المللی دارد تغییر می‌کند که از نشانه‌هایش همین رویداد وعده صادق و رویداد‌هایی نظیر این بود.

دیگر خبرها

  • کوالالامپور؛ خواهر مدرن اما سنتی اصفهان
  • عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • زرشناس: عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • قدیمی ترین سد مدرن ایران هم سرریز شد (فیلم)
  • قدیمی ترین سد مدرن ایران هم سرریز شد | ویدئو
  • عرضه «صفات الهی» در کتابفروشی‌ها
  • انسان مدرن اولیه تک‌شاخ سیبری را دیده بود
  • نگاهی به کتاب «خداشناسی قرآنی کودکان»/ شما خدا را می‌شناسید؟
  • کنعانی: آمریکا شایستگی اخلاقی اظهارنظر در خصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی بیان را ندارند
  • مقامات آمریکا شایستگی اخلاقی اظهارنظر درخصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی بیان را ندارند